…عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَحْرَشٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِی حَکِیمَةُ بِنْتُ مُوسَى قَالَتْ: رَأَیْتُ الرِّضَا ع وَاقِفاً عَلَى بَابِ بَیْتِ الْحَطَبِ وَ هُوَ یُنَاجِی وَ لَسْتُ أَرَى أَحَداً فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی لِمَنْ تُنَاجِی؟ فَقَالَ: «هَذَا عَامِرٌ الزَّهْرَائِیُّ أَتَانِی یَسْأَلُنِی وَ یَشْکُو إِلَیَّ.» فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَ کَلَامَهُ. فَقَالَ لِی: «إِنَّکِ إِنْ سَمِعْتِ بِهِ حُمِمْتِ سَنَةً.» فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ. فَقَالَ لِیَ: «اسْمَعِی!» فَاسْتَمَعْتُ فَسَمِعْتُ شِبْهَ الصَّفِیرِ وَ رَکِبَتْنِیَ الْحُمَّى فَحُمِمْتُ سَنَةً. الکافی، ج۱، ص۳۹۵ از محمد بن جَحرش نقل شده است: حکیمه، دختر امام کاظم (علیهالسلام) برایم روایت کرد: من [برادرم] امام رضا (علیهالسلام) را دیدم که کنار درِ انبار هیزم ایستاده بودند و درگوشی صحبت میکردند، اما هیچکس را آنجا ندیدم. عرض کردم: آقای من! با چه کسی نجوا میکنید؟ حضرت فرمودند: «این، "عامر زهرائی" است. آمده است از من پرسش کند و شکایتش را نزد من آورده است. عرض کردم: آقای من! دوست دارم صدایش را بشنوم. به من فرمودند: «اگر صدایش را بشنوی، یک سال تب خواهی کرد.» عرض کردم: آقای من! من دوست دارم صدایش را بشنوم. امام رضا (علیهالسلام) به من فرمودند: «بشنو!» من صدایی شبیه صدای سوت ممتد شنیدم و دچار تب شدم و تا یک سال تب داشتم. بخوانید, ...ادامه مطلب