یحیی بن ام‌طویل؛ رفیق قدیمی و یار وفادار امام سجاد

ساخت وبلاگ

 

پیش‌تر گفته شده بود که بعد از شهادت   امام   حسین (علیه‌السلام)، جز سه نفر، همه مردم مرتد شدند؛ یعنی از راه حق بازگشتند.

یکی از آن سه نفر، «  یحیی   بن اُمّ طَویل» بوده است. او فرزند دایه امام   سجاد   (علیه‌السلام) و دوست   قدیمی   و حامی همیشگی ایشان بوده است.

در احوالات یحیی بن ام‌طویل گفته شده است که او مدافع سرسخت ولایت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بوده است و شخصیةً شجاع و اهل فتوت (به تعبیرِ خودمانی؛ داش‌مشتی!) بوده است.

در ادامه، دو روایت پیرامون شخصیت او نقل می‌شود...

 

...عَنِ الْیَمَانِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ قَالَ: رَأَیْتُ یَحْیَى ابْنَ أُمِّ الطَّوِیلِ وَقَفَ بِالْکُنَاسَةِ ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ مَعْشَرَ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ‏ إِنَّا بُرَآءُ مِمَّا تَسْمَعُونَ‏ مَنْ سَبَّ عَلِیّاً ع فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بُرَآءُ مِنْ آلِ مَرْوَانَ وَ مَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ثُمَّ یَخْفِضُ صَوْتَهُ فَیَقُولُ مَنْ سَبَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ فَلَا تُقَاعِدُوهُ وَ مَنْ شَکَّ فِیمَا نَحْنُ عَلَیْهِ فَلَا تُفَاتِحُوهُ وَ مَنِ احْتَاجَ إِلَى مَسْأَلَتِکُمْ مِنْ إِخْوَانِکُمْ فَقَدْ خُنْتُمُوهُ ثُمَّ یَقْرَأُ: «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ‏ یَشْوِی الْوُجُوهَ‏ بِئْسَ الشَّرابُ‏ وَ ساءَتْ‏ مُرْتَفَقاً».

 الکافی، ج‏۲، ص۳۷۹

 

از یَمان بن عُبیدالله نقل شده است:

«یحیی بن اُم‌طَویل» را دیدم که بر محل تجمعی (در حاشیه کوفه) ایستاده بود و با نهایتِ صدایش فریاد می‌زد:

«ای دوستان خدا! ما از دشنام‌هایی که می‌شنوید به علی (علیه‌السلام) داده می‌شود، بی‌زاریم. پس لعنت خداوند بر او (کسی که دشنام دهد) باد. ما از آل‌مروان و هرآن‌چه که جز خدا می‌پرستند، بی‌زاریم.»[1]

سپس صدایش را پایین آورد و گفت:

«ای دوستان خدا! هرکس به اولیاء خدا دشنام دهد، نباید با او نشست و برخواست کنید و هرکس در آن‌چه که ما به آن اعتقاد داریم (ولایت امیرالمؤمنین)، شک دارد، نباید با او معامله کنید...» [الکهف:۲۹]

 

 

 

...عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْأَوَّلِ (ع) قَالَ: «أَمَّا یَحْیَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِیلِ: فَکَانَ یَظْهَرُ الْفُتُوَّةَ وَ کَانَ إِذَا مَشَى فِی الطَّرِیقِ وَضَعَ الْخَلُوقَ عَلَى رَأْسِهِ وَ یَمْضَغُ اللُّبَانَ وَ یُطَوِّلُ ذَیْلَهُ وَ طَلَبَهُ الْحَجَّاجُ فَقَالَ تَلْعَنُ أَبَا تُرَابٍ وَ أَمَرَ بِقَطْعِ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ قَتَلَهُ...»

 رجال‌الکشی، ص۱۲۳

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است:

«یحیی بن ام‌طویل، فتوت و جوان‌مردی‌اش را آشکار می‌کرد.

وقتی در جاده‌ای راه می‌رفت، به سرش خَلوق[2] می‌زد، کُندُر می‌جوید و دنباله لباسش روی زمین کشیده می‌شد.

حجاج (بن یوسف) او را خواست و گفت: ابو تراب (امیرالمؤمنین) را لعن کن!

(یحیی امتناع کرد، به‌همین‌دلیل) حجاج دستور داد دستان و پاهایش را قطع کنند و او را بکشند.»

 

پاورقیـــــــــــــــــــــــــــ

[1] فریاد این جملات، در شرایط اختناق شدید، بسیار عجیب و شجاعانه بوده است؛ سال‌هایی که به دستور معاویه و سایر حاکمان بنی‌امیه، بر منابر به امیرالمؤمنین دشنام می‌دادند و شیعیان ایشان را می‌کشتند و شکنجه می‌کردند.

[2] «خَلوق» عطری است با ترکیب زعفران و چیزهای دیگر که ظاهراً مثل ژلِ سر، جنبه زیبایی نیز داشته است.

 

در قبر از چه کسانی سؤال می‌شود/نمی‌شود؟...
ما را در سایت در قبر از چه کسانی سؤال می‌شود/نمی‌شود؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bdastvar8 بازدید : 181 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 16:40